حرف های یک مترسک چپ دست

توضیحات ندارد

حرف های یک مترسک چپ دست

توضیحات ندارد

تسلیم

من تسلیم نشدم! فقط دیگه حرفی واسه گفتن ندارم

کمبود

تازگیا هر چی فکر میکنم چیزی یادم نمیاد، فقط هرچی دستم میآد میکنم زیر برگ درخت :|

اندیشه های باطل

در کوچه ای پر از برف به انتهای کوچه خیره شده ام و به تبسم های عابرانی یخ زده می اندیشم که در زیر برف مدفون شده اند