چشمانـت با من حرف میزنند ! وقتی دیگران کلمات را به بازی میگیرند !
نمیبخشمت!
رویاهایش به بازی گرفته شد !
آن کسی که بر روی ریل های خوشبختی قدم میزد!
قطار رسید...خالی از مسافر!
هر چند او هم دیگر در ایستگاه نبود!
نشستن زیر یک درخت و حس کردن ریزش برگ ها و از طرفی نگاه کردن به حرکت برگ های زرد خشک شده روی زمین_! بوی نم بارون و باد تند و خنکی که تو صورتت میخوره! افکار بی سرو تهی که نه از جایی میاد و نه به جایی میره _! هندزفری تو گوشِت و یکی از آهنگای Uaral که فضای ذهنتو پر میکنه_!
+حس غیر قابل توصیفیــه_!
+ چند روزه حالم خوب نیس!
+شاید دیگه نیومدم ـــــ!